سارا ساداتسارا سادات، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

دخترم ... نفسم ... سارا

روز مادر و روز پدر و چهل و پنج ماهه شدن عمرم!

1392/3/5 13:49
نویسنده : مامان پریسا
379 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم!
عشقم، عمرم، نفسم، بود و نبودم! خدا حافظ و نگهدارت باشه میوه ی دلم.
یک ماه بزرگتر و خانومتر و البته خواستنی تر شدی...
از یک ماهه گذشته تا به الان خیلی تغییر در رفتارت ایجاد شده، خیلی بهتر از قبل میخوابی، دیگه کاملاً پذیرفتی که باید تو تخت خودت و تو اتاق خودت بخوابی، حتی ظهر هم اگه بخوای بخوابی تو اتاق خودت میخوابی، فقط من برات قصه میگم، فرشته مهربون ;) شبهایی که راحت تا صبح میخوابی زیر بالشت یه جایزه میذاره تا صبح که بیدار شدی از دیدنش خوشحال بشی و به خوابیدن تو تختت علاقه ی بیشتری نشون بدی، البته انتظارت از فرشته ی مهربون زیاد شده که چرا هر روز جایزه برام نمیاره، منم بهت میگم خوب همه ی بچه ها میخوابن تو تختشون فرشته ی مهربون براشون جایزه میبره، وقت نمیکنه که هر روز برای تو جایزه بیاره، گاهی با هم میریم بیرون، خودم برات میخرم و میگم فرشته ی مهربون به من گفته که من برات بخرم!
چند روز پیش به من میگی: مامان من دوست دارم فرشته ی مهربون رو ببینم! میخوام بدونم چه شکلیه! وقتی میاد تو بیداری؟ تو دیدیش؟ بهش بگو یه کم وایسته منو بیدار کن تا منم ببینمش؟! منم تعجب کرده بودم از حرفات و سوالات؟ گفتم مامان منم ندیدمش، ولی حتما خیلی خوشگل و مهربونه! همه ی فرشته ها مهربونن و بچه ها رو دوست دارن. گفتی خوب تو میتونی بیدار باشی، بیدار بمون تا ببینیش و منو بیداری کنی! گفتم مامان اون زود میاد و میره، کار داره منتظر نمیشه که! گفتی خوب ازش عکس بگیر تا من ببینمش! عکسشو که میتونم ببینم؟!
وای عاشقتم با این همه فکر و ایده هایی که به ذهنت میرسه. دیگه من کم آورده بودم که چی باید جوابت رو بدم... هزار هزار ماشاءالله بزرگتر که شدی خانوم تر و باهوش تر و فهیم تر شدی.
چند روز دیگه عروسی دختر خاله ی من، رویا جونه! نهم خرداد ماه عروسی دعوتیم.
همچنان از کلاسهایی که میری رضایت کامل رو داری، تازه میگی میخوای کلاس سفال هم بری، هر روز که میای خونه از کلاس و اتفاقاتی که افتاده برام حرف میزنی. رفتیم با هم پارچه خریدیم تا خاله عاطفه برات لباس باله بدوزه، مشکی و بنفش! فکر میکنم خیلی قشنگ بشه خانم زندی هم تو انتخاب رنگش بهم کمک کرد...
تو خونه که مشغول بازی میشی، تمام دوستای کلاست رو تو خونه همبازیت میکنی. باهاشون حرف میزنی و منو هم تو بازیتون وارد میکنی. ازشون تعریف میکنی، گله میکنی، دعوا میکنی، بهشون تذکر میدی... خلاصه تو خونه هم که هستی همش داری حرف دوستاتو کلاستو میزنی!
خوشحالم از اینکه تو رو دارم و روزی هزار مرتبه شاکر خدای مهربونم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)