سارا جونم امروز اولین روز ماه محرمه...
سلام عشق مامان!
نمیدونی که با این شیطنت و بازیگوشی هات چه بلایی سر من میاری؟! یه وقتایی دیگه کم میارم و حسابی خسته میشم. تو هم اینقدر به من وابسته ای که نمیذاری من یه دقیقه وقتم واسه خودم باشه و اون کاری که دوست دارم انجام بدم. امروز از سه و نیم صبح بیدارم، گلو درد شدید و بدن درد دارم. صبح با بابایی اومدیم رفتیم دکتر و گفت که آنفولانزای شدید دارم و باید مراقب باشم چون ویروسیه و ممکنه دیگران ازم بگیرن. بعدش رفتم خونه مامان پروین تا بتونم اونجا استراحت کنم و تو هم یه کمی از من دور باشی ولی بدتر شد تو همش چسبیدی به من! یه لحظه از من جدا نمیشی خدا خودش کمک کنه این دوره بگذره و تو مریض نشی.
عزیزم امروز اولین روز ماه محرمه ماه عزاداری سالار شهیدان امام حسین (ع)، همون امامی که اول بابایی و بعد تو رو بهم داد! هموم امامی که من خیلی خیلی دوستش دارم و بهش عشق میورزم.
همون امامی که شب تاسوعاش بهم قدرتش رو نشون داد و فهمیدم که داری تو وجودم رشد میکنی.
خدایا تو رو به بزرگی و مظلومیت امام حسین (ع) همه بچه ها رو سالم و سلامت و شاد به خانواده هاشون ببخش.
خدایا به ببخش و بزرگی صاحب همین روزها همه بچه هایی که بیمار هستن شفای عاجل عنایت کن.
خدایا خودت کمکمون کن تا از بنده های پاکت باشیم و راه امام حسین و اهل بیت رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم.
آمین یا رب العالمین...