تعطیلات خرداد و سفر به بابلسر
سلام خانوم خانوما!
از دهم خرداد به بعد هر روز و هر روز تکرار میکردی که عمو محسن کی میاد! این بار هم قرار نبود که عمو عزیز رو بیاره، و میخواستیم که ما عزیز رو برگردونیم بابلسر و تعطیلات خرداد رو هم اونجا بگذرونیم!
روز شنبه سیزدهم بعد از اینکه عزیز و بابا از دکتر برگشتن، راهی بابلسر شدیم و ساعت دوازده و نیم شب رسیدیم اونجا، صبح عمو محسن اومد و تو رو دید و کلی باهات بازی کرد!
روز یکشنبه رفتیم دریا با عمو و زن عمو اما دریا مناسب برای شنا کردن نبود، رفتیم خونه عمو اینا و یه کمی بازی و صحبت کردیم و بعدش بابا اومد دنبالمون و رفتیم خونه عزیز!
روز دوشنبه صبح با هم رفتیم بازار و یه کمی خرید کردیم، ناهار هم خونه عمو محسن بودیم، اما قبلش از ساعت یک تا دو بعدازظهر رفتیم دریا و تو و بابایی حسابی بازی کردین!
خیلی بهت خوش گذشت و بعدش اومدیم خونه عمو ناهار خوردیم و خوابیدیم!
سه شنبه صبح ساعت پنج از بابلسر راه افتادیم و ساعت ده و نیم صبح رسیدیم خونه، خیلی مسافرت کوتاهی بود اما در عوض بهمون خوش گذشت خداروشکر...
تو هم که دختر خوبی بودی و خانومی کردی... بهت افتخار میکنم و برات همیشه آرزوی سلامتی و شادی دارم دخترم...