بيست و هفت ماهگيت مبارك عشق مامان...
سلام دختر خانومم! بيست و هفته ماهگيت ديروز تموم شد و بزرگ شدي عشقم. ولي يه كم تب داشتي خدا رو شكر سرحال بودي ولي تب داشتي و به احتمال خيلي زياد از بهار گرفتي. ديروز كه اول آذر ماه بود با بابايي صبح رفتيم مركز بهداشت خودم آزمايش داشتم براي چكاپ كلسيمم، ميخواستم تو هم دكتر ببيندت، داروهاي شيمي درماني عزيز رو بايد تاييد ميكرديم و معرفي نامه براي بستري در بيمارستان ميگرفتيم. بابايي فرصت نداشت و حسابي سرش شلوغ بود من و تو با هم رفتيم و اين كارها رو انجام داديم بعدش رفتيم پارك ملت و تو اونجا كلي بازي كردي. من هم كه نگران حالت بودم و تب داشتي زود اومديم خونه مامان پروين اما خونه نبود و من و تو تنها بوديم تا ساعت چهار و نيم بعدازظهر ولي بابايي ساع...
نویسنده :
مامان پریسا
10:42