سلام گل قشنگم... هفته گذشته دوم ارديبهشت صبح با هم رفتيم خونه مامان پروين، تو اونجا بودي و من هم رفتم تا داروهاي عزيز رو بگيرم، وقتي برگشتم حسابي بازي كرده بودي، و از اونجاييكه بهت قول داده بودم تا برات بستني بخرم، منتظر بودي كه بستني ازم بگيري! خداروشكر كه خريده بودم و بدقولي نكردم بهت، چون همينكه از در وارد شدم گفتي بستني خريدي؟! چهارم ارديبهشت عمو و زن عمو به همراه عزيز اومدن خونمون، تا عزيز بره دكتر، شب بابا با كيك و شيريني اومد خونه و واسه زن عمو جشن تولد گرفتيم، خيلي خوش گذشت. سه شنبه هم عمو و زن عمو با هم رفتن دكتر، با هم قرار گذاشتيم كه واسه چهارشنبه بريم مسافرت، ميخواستيم بريم اصفهان كه جور نشد و راهي كاشان شد تا از گلابگيري قمصر و ...