تو همه جان مني!
سلام نفس مامان! ديروز سه شنبه بود و من و تو صبح با بابايي رفتيم خونه مامان پروين! بابا ماشين و گذاشت براي ما و خودش با آژانس رفت، آخه اداره ميخواد بهش ماشين بده و شب بايد با اون ماشين برميگشت... خونه مامان پروين بهمون خوش گذشت، با هم رفتيم تره بار يه كمي خريد كرديم و كمك مامان پروين كرديم... خاله مريم و مامان پروين وقتي فهميدن كه ما ميخوايم يه ماشين بگيريم خيلي خوشحال شدن، چون راه خونمون دوره، اينطوري رفت و آمد من و تو خيلي راحت تره! تو هم به مامان پروين ميگفتي كه بابام يه ماشين ديگه داره! اين ماشين مامانمه! فداي اون عقلت بشم فسقلي ِ باهوش من! واسه مامان پروين تعريف كردي كه ما با هم رفتيم مشهد! ميگفتي ما رفتيم مسافرت... نماز خونديم... دعا كر...
نویسنده :
مامان پریسا
12:40